کتاب بهار 71 با ترجمه مهسا خیراللهی و توسط نشر نی منتشر
شده است. در گورستان پرلاشز پرچمهای سرخ آویزان است. در انتهای صحنه
دولکلوز، خمیده، بدون کلاه و با کتی بلند، ایستاده است. پشت او تعدادی از
اعضای کمون ایستادهاند ـ آنها نیز کلاه ندارند.
دولکلوز (با صدایی غمگین و بسیار آرام.): سخنرانی طولانییی برایتان
نمیکنم. آنها مصیبت عظیمی بر ما وارد کردند. باشد که عدالت برای
خانوادهی قربانیان و این شهر بزرگ برقرار شود. شهری که بعد از پنج ماه
محاصره حکومتش به او خیانت کرد و اکنون محاصرهی دوم بر او تحمیل شد، ولی
هنوز آیندهی انسانیت در دستهایش است. برادرانم مثل قهرمانان نگذارید
اشکهایتان جاری شود، برعکس قسم بخورید انتقامشان را بگیرید و راهشان را
ادامه دهید.