در میانهی جنگ، عشق نیز پابه پای شخصیتهای داستان جلو می رود ،عشق در این داستان ابزاری است که مردان را از خشونت و مرگ رها میکند و به شکلی متضمن تداوم زندگی است. مهرنوش دختری است که مردان زیادی شیفتهاش هستند و اوست که مرگ را مدام به تاخیر میاندازد.
در دو داستان «کفشهای شیطان را نپوش» و «آرامش انگلیسی» ، زنان ابزار مردان هستند و مردان نیز ابزار جامعهای پر تنش . داستان بلند «کفشهای شیطان را نپوش»، بین ساختار داستان بلند و رمان معلق مانده است. نگاه دانای کل به نویسنده این امکان را داده که به دنیای درون و بیرون افراد بپردازد، اما این نگاه به تساوی پخش نشده، در قسمت آخر که امیر بازداشت میشود، نویسنده دیگر به خودش اجازه نمیدهد که دنیای امیر را بسازد و بیشتر از نگاه آذرجلو میرود. توصیف در داستان اول، گاه بریده از متن است. به عنوان مثال صفحهی یازده، در وسط ماجرا به یکباره نویسنده چشمهای آذر را توصیف میکند . آذر چشمهای درشت داشت با موهای خرمایی. در این داستان بلند، عشق اولین قربانی است و بعد مردانی که هدف از جنگیدنشان مشخص نیست.