کالینز پس از آن رمانهای دیگری نوشت که از میان آنها دو رمان «زن سپیدپوش» (۱۸۶۰) و «سنگ ماه» (۱۸۶۸) برای او نام آوری بسیار آوردند و خوانندههای فراوان یافتند. نقادان، کالینز را نوآورندهٔ داستانهای پلیسی نو میدانند. از نظر آنها «سنگ ماه» برجستهترین نمونهٔ این ژانر و «گروهبان کاف» (یکی از شخصیتهای همین نوشته) نخستین کاراگاه حرفهای است که در ادبیات چهره نمودهاست. بااین باز در نوشتههای کالینز حالت آویختگی بر دلهره و ترس چیرگی دارد. کالینز صحنههای دلهرهآور و رازآمیز را با ظرافتی بیش از نویسندگان هم زمان خود در داستان میگنجاند. سنگ ماه دارای پیرنگی شنگ وبُندک (کامل) بااین باز روشن و منشنماست و نویسنده، این داستان رازآمیز را با شیوایی با آهنگی شاعرانه بیان میکند.
در سال ۱۸۵۱ ویلکی کالینز با چارلز دیکنز، توسط دوستی مشترک، آشنا شد. از آن پس آنها دوستان صمیمی یکدیگر شدند. چنانکه نخستین رمان پراهمیت کالینز در هفتهنامهای که دیکنز آنرا میگرداند به چاپ رسید. این هردو در کار داستان نویسی از یکدیگر نکتههای فراوان آموختهاند. کالینز در شخصیت پردازی و پنگاشتن (ترسیم) باریک بین چهرهٔ قهرمانهایش وامدار دیکنز است. دیکنز نیز درباره ساختار پیچیدهٔ پیرنگ داستانها از کالینز بسیار آموختهاست. ویلکی کالینز بسال ۱۸۸۹ در شصتوپنج سالگی درگذشت.
الماس ماه، از داستانهایی است که در کشور هندوستان اتفاق افتاده است. بر اساس روایات، این الماس در ابتدا بر سر رب النوعی چهارسر قرار داشته و به دلیل درخشندگی بینظیرش که مانند کسوف و خسوف تغییر رنگ میداده، به الماس زرد یا سنگ ماه، نامیده شد و از آن جایی که در صوت افتادن این جواهر به دست هر فردی، روزگارش تباه میشد و برای آن شخص بدبختی میآورد، به الماس شوم مشهور شد. ماجرای الماس زرد از قرن یازده میلادی، هم زمان با تصوف شهر سامنات در هند به وسیلهی 'محمود قزنی'، فاتح شهر 'محمدان' و غارت جواهرات معبد مشهور این شهر شروع شد. این معبد، زیارتگاه بزرگ هندوها و مورد توجه بسیار غربیها بود. تنها جواهری که از غارت نجات یافت، سنگ زرد بود که شبانه به وسیلهی سه برهمایی از معبد خارج و به معبد شهره بنارس، برده و در کنار جواهرات گرانبهای دیگر این معبد که به معبد 'رب النوع ماه' مشهور بود، قرار داده شد. در اوایل قرن هجدهم میلادی این سنگ توسط یکی از افسران انگلیسی ربوده شد. در سال آخر قرن هجدهم میلادی، سنگ ماه به تصاحب سلطان 'سرنگاپاتام' درآمد و به دستور وی، آن سنگ بر روی دشنهاش و سربازان کمپهای انگلیس در هندوستان میدانستند ولی تنها کسی که آن را باور داشت، سرهنگ 'هرنکستل' بود. او سرانجام موفق میشود این الماس را بدزدد. در این داستان، سرهنگ 'هرنکستل'، این الماس را به مناسب تولد 18 سالگی خواهرزادهاش، خانم 'راشل' به او هدیه میدهد. اما فردای روز تولد، این الماس ناپدید میشود و ...
تی . اس . الیوت ماه الماس را نخستین و بزرگترین رمان پلیسی انگلیسی نامیده است.